عروسکی می خواستی رو طاقچتون بکاریش
وقتی بازیت تموم شد کنج اطاق بذاریش
دیگه برای بازی اطاق تو شلوغه
عروسکا بدونید که عاشقی دروغه
★ღ☆ د ل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی★برچسبها:
برچسبها:
داشتنـ ِ بعضے ها
تنهاترتـ مے کُند . . .
__________________________
برچسبها:

برچسبها:
به جرم عشق تو گر می زنند بر دارم گمان مبر که از عشق تو دست بر دارم
مگو که جان مرا با تو آشنایی نیست که با وجود تو از هر چه هست بیزارم
از ان سبب که زبان راز دل نمی داند حدیث عشق تو را بر زبان نمی آ رم...
برچسبها:
چرا فکر می کنی چون دختری
باید همیشه غمگین باشی؟ شکست خورده باشی؟!
عزیز من!
یاد بگیر که تو دختری!
یاد بگیر تو کلاس بذاری! تو ناز کنی !
... ... ... اون خیلی بیجا می کنه تورو ناراحت کنه!
خیلی بیخود می کنه اشکتو دراره!
اصلا برا چی به یه موجود مذکر اجازه می دی شادی زندگیتو ازت بگیره؟!
این اسمش عشق نیست به خدا!
خودتو گول نزن!
کسی که عاشق توا،
هرگز نمی تونه غمتو ببینه!
چه برسه به اینکه خودش عامل غمت باشه!!
دختر باش!
دخترونه ناز کن!
دخترونه فکر کن!
دخترونه احساس کن!
دخترونه استدلال کن!
دخترونه زندگی کن!
اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن!
به سلامتی همه دخترا..
برچسبها:
می نویسم ولی تو نخوان....
می نویسم که با تمام وجودم دوستت دارم ولی تو نخوان
می نویسم که اگر تو را نبینم به سکوتی سخت دچار میشوم و بغض تمام وجودم را میگیرد... ولی تو نخوان.
اگر نمی خوانی بفهم که دوستت دارم
★ღ☆ د ل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی★برچسبها:
بهانه
تنها بهانه واسه بودنم تو بودی
ولی این دلو تو آخر زدی و یه جور شکوندی
یه جوری رفتی که تنها اسم تو مونده تو ذهنم
یه جوری پاییز شده تو باغ سبز سرنوشتم
من اگه یه روز برای قلب پاک تو می مردم
بدون اینو که یه روزی گول اون نگاتو خوردم
فکر می کردم که همیشه تو فقط برام می مونی
ولی افسوس که تو حتی نتونستی قدر بدونی
می دونم یه روز می یای که دیگه خیلی خیلی دیره
نکنه یه وقت دلت از طرز نگاه من بگیره
اگه دوستت نمی داشتم که به پات من نمی موندم
همیشه ترانه ها رو واسه چشمات نمی خوندم
ببین اما تو چه کردی با دل ساده و پاکم
آخه چه جوری می گفتم که بدون تو هلاکم
تو نخواستی که بفهمی ولی این یه اعترافه
یه جوری نبودن تو کرده این دل رو کلافه
حالا هم فقط برات می کنم همین دعا
الهی خوشبخت بشی مثل کل عاشقا
برای آخرین بار
برای آخرین بار با یک نگاه تبدار
با التماس و خواهش خواستم بمونی تو یار
برای آخرین بار دست منو گرفتی
سرت رو شونه من بی من ، تو جون گرفتی
به تو گفتم بمون تا برای تو بسازم
توی دنیا یه قصری پر یاقوت و ابریشم
فقط یه بار تو دنیا تو رو دیدم تو ابرا
دلم همیشه می گفت نمی رسی به ابرا
برای آولین بار دلم گرفت و شکست
ولی به روش نیاورد اونیکه اونو شکست
دلم اینجا غریبه توی سینه اسیره
نمی رسه به آخر اینم یه نوع تقدیره
برگشتی گفتی بمون برای آخرین بار
اما دلم مرده بود برای آخرین بار
★ღ☆ د ل نـوشتـه هـای کوچـــه پـشـتـی★برچسبها: